معنی پس غذا

لغت نامه دهخدا

غذا

غذا. [غ َ] (از ع، اِ) رجوع به غذاء شود.

غذا. [غ َ] (ع اِ) بول شتر. (اقرب الموارد). رجوع به غذی شود.


بی غذا

بی غذا. [غ َ] (ص مرکب) (از: بی + غذا) بی خوراک. بی طعام. بی قوت. رجوع به غذا شود.


غذا دادن

غذا دادن. [غ ِ / غ َ دَ] (مص مرکب) طعام دادن. خورانیدن غذا. تغذیه.

فرهنگ معین

غذا

(غَ) [ع. غذاء] (اِ.) خوردنی، آن چه خورده شود.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

غذا

خوراک، خوراکی

فارسی به عربی

غذا

استمرار، تبن، تغذیه، صحن، غذاء، لحم، وجبه الطعام، وقود

فارسی به آلمانی

غذا

Essen (n), Fleisch (n), Futter (n), Gericht (n), Nahrung (f), Schüssel (f), Speise (f)

فرهنگ فارسی هوشیار

غذا کننده

(صفت) غذا دهنده غاذیه. یا قوت (قوه) غذا کننده. قوه غازیه قوه غذا دهنده ببدن.

فرهنگ عمید

پس

بنابراین: او بیمار شد، پس به مدرسه نرفت،
آنگاه، آنگه، بَعد از آن: بچه‌ها بلند شدند، پس استاد آمد،
(اسم) عقب، پشت‌ سر: تنِ من جمله پسِ دل رود و دل پس تو / تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند (منوچهری: ۲۷)،
(اسم) پشت،
(صفت) [قدیمی] عقب‌مانده،
(صفت) [قدیمی] دیر،
* پس افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه]
غش کردن، عقب افتادن، پس ماندن،
به پشت افتادن،
* پس افکندن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * پس انداختن
* پس انداختن: (مصدر متعدی)
[عامیانه] به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن،
عقب انداختن،
پس‌انداز کردن،
* پسِ پشت:
پشت سر، عقب سر،
دنبال،
* پس دادن: (مصدر متعدی)
رد کردن چیزی که از کسی گرفته شده، بازگردانیدن،
ادا کردن،
آب بیرون دادن کوزه یا ظرف دیگر، تراوش کردن،
* پس رفتن: (مصدر لازم) به عقب بازگشتن، عقب رفتن،
* پس زانو نشستن: [مجاز] در گوشه‌ای نشستن و زانوها را در بغل گرفتن: پس زانو منشین و غم بیهوده مخور / که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم‌وبیش (؟: لغت‌نامه: پس زانو نشستن)،
* پس زدن: (مصدر متعدی)
عقب زدن،
دور کردن چیزی از روی چیز دیگر،
* پس ستاندن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * پس گرفتن
* پس ستدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * پس ستادن
* پس سر: پشت سر، عقب سر، قفا،
* پس فتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * پس افتادن
* پس فرستادن: (مصدر متعدی)
بازگردانیدن، عودت دادن،
رد کردن چیزی که کسی فرستاده،
بازگرداندن چیزی که از کسی گرفته‌شده،
* پس کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] کنار زدن، یک‌سو کردن کسی یا چیزی از جایی،
* پس کشیدن: (مصدر لازم) = * پس رفتن
* پس گرفتن: (مصدر متعدی)
گرفتن چیزی که به کسی داده شده، واستدن،
چیزی را که فروخته شده از خریدار گرفتن و پول آن را رد کردن،
* پس ماندن: (مصدر لازم) عقب ماندن، عقب افتادن، دنبال ماندن،
* پس نشاندن: (مصدر متعدی)
به عقب راندن،
کسی را پس ‌زدن و دور کردن،
سپاهیان دشمن را شکست دادن و دور کردن،
* پس نشانیدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * پس نشاندن
* پس نشستن: (مصدر لازم)
خود را پس کشیدن،
در جنگ شکست خوردن و عقب‌نشینی کردن،


غذا

آنچه خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک، خوردنی، خورش،

کلمات بیگانه به فارسی

غذا

خوراک

واژه پیشنهادی

غذا

قوت

معادل ابجد

پس غذا

1763

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری